معلم حسابم
گفت به من با لبخند :
" دو به علاوه دو ،
بگو که می شود چند ؟ "
گفتم : " اجازه آقا ،
سر زبانمان بود "
معلم حساب گفت :
" جواب بده زود زود "
آن طرف پنجره
کلاغی گفت : " قار ، قار ! "گفتم : " اجازه آقا ،
یادمان آمد ، چهار! "
راستی که خیلی خوب است
درس حساب کلاغ ،
اما ندیدم کجاست
قلم و کتاب کلاغ !
شاعر : محمدحسن حسینی